جدول جو
جدول جو

معنی گربه بید - جستجوی لغت در جدول جو

گربه بید
بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، مشک بید، پله، بهرامج، گربکو، بیدموش، بهرامه
تصویری از گربه بید
تصویر گربه بید
فرهنگ فارسی عمید
گربه بید
(گُ بَ / بِ یِ / گُ بَ / بِ)
بیدمشک و بعضی گویند نوعی از بیدمشک است و آن از جملۀ هفده بید است و گل آن به پنجۀ گربه میماند و آن را بید طبری نیز گویند. (برهان). بهرامه. بهرامج. صدف بلخی. بان:
ز رشکش گربه بید انجیر کرده
سرشکش تخم بید انجیر خورده.
نظامی.
سر برآورد از کمینگه گربه بید از بهرصید
چون همی بینی که پای بط برآمد از چنار.
ابن یمین فریومدی.
نه کم ز گربۀ بید است گربۀ صیاد
که مرغ بیند و بر شاخ پنجه بگشاید.
امامی هروی.
گر دود بر سر هر شاخ دوصد گربۀ بید
بلبل از مستی گل شیوۀ رم نشناسد.
سلیم (از آنندراج).
گربۀ بید از گل و لعل سپید
گربۀ مشکین شده از مشک بید.
میرخسرو (از آنندراج).
عبیرافشانده از بس دلبر عطار من بر خود
شمیم گربۀ بید از بن هر موش می آید.
میرزا عبدالغنی (از آنندراج).
، چیزی باشد پشم دار، مانند سر گربه که از بیدمشک برآید و از آن عرق گیرند، چیزی است مانند صمغ که از درخت بید بهم رسد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گربه بید
یکی از گونه های بید است که بنام بید مشک نامیده میشود: سر برآورد از کمینگه گربه بید از بهر صید چون همی بینی که پای بط بر آمد از چنار. (ابن یمین)
فرهنگ لغت هوشیار
گربه بید
بیدمشک، درختی است از گونه بید، با شکوفه های معطر که عرق آن نشاط آور است، سالج، مشک بید
تصویری از گربه بید
تصویر گربه بید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گره بند
تصویر گره بند
آنکه گره ببندد، تکمه، برای مثال نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ - ۲۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ مَ / مِ)
غربال سوراخ تنگ را گویند. (برهان). گرمه ویز با واو بهمین معنی است. (آنندراج). منخل. آردبیز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ / بِ یِ زَ / زُ)
علامی در آئین اکبری نوشته که تراوش مستی جانوری است گربه آسا لختی بزرگتر از وی و پوز او درازتر از ’سامترائی’ از جمع اقسام او گزیده تر بود و آن چکیده زردی آمیز است و آن جانور در زیر دم نافه دارد و به اندازۀ جوز خرد:
به سیر مرتع جاه تو آهوان حرم
به دور سفرۀ خلق تو گربه های زباد.
محمد عرفی (ازآنندراج).
گربه چند نوع میباشد، اهلی و وحشی و از آنجمله گربۀ زباد است و آن جانوری دم دراز و موی او مایل به سواد بود و گربه زباد در هند در بلاد مغرب بسیار باشد و چون خواهند که زباد از آن حاصل آید او را بر چوبی بندند و نه روز هر روز چند نوبت شیر دهند و در آن ایام آن گربه بر گرد آن چوب گردد و خود را در آن مالد و زباد مانند عرق از اعضایش ترشح کرده بر چوب نشیند و از غرایب احوال گربه اهلی گاهی سیاهی چشمش گرد و بزرگ و گاهی در غایت خردی و باریکی باشد، این اختلاف در یک روز بسیار دیده شده و سبب معلوم نیست. (اختتام حبیب السیر ص 420)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، راه چقلوندی به بروجرد ازمیان این آبادی عبور میکند، این ده در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن سردسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن میباشد، آب آن از چشمه و آبسرده تأمین میشود، محصول عمده ده غلات، صیفی، لبنیات، پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنان آن از طایفه چلویی مصطفی وند بیرالوند میباشند، در فصل زمستان به قشلاق میروند، مزرعه راوندی جزء این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
قریه ای است هفت فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب رامهرمز. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان رغیوه بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقعدر 45هزارگزی شمال باختری رامهرمز و 12هزارگزی جنوب راه شوسه نفت سفید به هدام دشت، با 500 تن سکنه. آب آن از چاه وراه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ سادات غرابی هستند. این آبادی را سیدیونس نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرمه بیز
تصویر گرمه بیز
غربال سوراخ تنگ آردبیز منخل
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گره ایجاد کند، آنکه مشکلی در امری پدید آرد مقابل گره گشا، تکمه دگمه گره: نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبال غنچه وا کرد. (حافظ)، کمر بند شلوار
فرهنگ لغت هوشیار